لطفا پاسخ را به عدد انگلیسی وارد کنید:
معنی: ترک کردن – رها کردن – نا تمام گذاشتن مترادف: leave – desert
We have to abandon the car and walk rest of the way.
ما مجبوریم ماشین را رها کنیم و ادامه راه را پیاده برویم.
The game had to be abandoned due to bad weather.
بازی باید بخاطر هوای نا مساعد نا تمام بماند.
That house was abandoned years ago.
آن خانه سالها پیش رها شد.
معنی: تیز – شدید – مشتاق – حساس مترادف: eager (مشتاق) – sharp (تیز) متضاد: blunt (کُند) – dull (بی اشتیاق)
John was very eager to help.
جان خیلی مشتاق بود تا کمک کند.
The man had a keen knife in his hand.
آن مرد یک چاقوی تیز در دستش داشت.